گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ترجمه کتاب نفیس (القطره)
جلد دوم
بخش دهم: مناقب حضرت علیّ بن موسی الرضا علیه السلام




اشاره
قطره اي از دریاي مناقب امام ضامن مرتجی ،
ثامن ائمّه هدي مولا و سرور ما
حضرت علیّ بن موسی الرضا صلوات اللَّه علیه
-----------------------------------------------------------
ص: 670
ص: 671
آمده است: محمّد بن فرج گوید : « مناقب دیلمی قدس سره » 1 - در / 1074
(طیّ نامه اي) به مولایم امام رضا علیه السلام نوشتم: قربانت گردم، منظور از صالحان و شایستگانی که حضرت ابراهیم علیه
پروردگارا ! به من حکم و دانش ببخش و مرا به » ؛ (1) « رَبِّ هَبْ لی حُکْماً وَأَلْحِقْنی بِال ّ ص الِحینَ » السلام در آیه شریفه
می فرماید ، چه کسانی هستند؟ « شایستگان ملحق کن
پاسخ آمد:
یا عاجز ! من تراهم ، نحن هم .
اي ناتوان! تو چه کسانی را می پنداري؟ آن صالحان و شایستگان، ما هستیم.
می نویسد: هشام بن احمد گوید: امام کاظم علیه السلام فرمود : « بشاره المصطفی » 2 - عماد الدین طبري در / 1075
هل علمت أحداً من أهل المغرب قدم ؟
آیا خبر داري که کسی از اهل مغرب آمده ؟
عرض کردم: نه .
فرمود: چرا ، یک نفر آمده ، برخیز و به سوي او برویم .
هر دو بر مرکب سوار شدیم و به نزد او رفتیم، دیدم مردي از اهل
. -1 سوره شعراء ، آیه 83
ص: 672
مغرب است که چند برده با خود دارد، امام کاظم علیه السلام به او فرمود:
کنیزهاي خود را نشان بده.
وي نه کنیز براي ما نشان داد، که هر کدام از آنها را نشان می داد امام کاظم علیه السلام می فرمود: این را نمی خواهم.
در این موقع امام کاظم علیه السلام به او فرمود: کنیز دیگري نشان بده.
وي گفت: دیگر کنیزي ندارم.
حضرت فرمود: چرا، کنیز دیگري نشان بده .
گفت: سوگند به خدا! فقط یک کنیز دارم که آن هم بیمار است.
حضرت فرمود: اگر اشکالی ندارد او را نشان بده؟
او از نشان دادن آن کنیز امتناع ورزید و امام علیه السلام بازگشت .
فردا صبح امام علیه السلام مرا نزد او فرستاد و فرمود:
به او بگو : نهایت قیمت آن کنیز چقدر است؟ وقتی گفت: فلان مبلغ، تو بگو : خریدم.
فردا صبح نزد او رفتم و گفتم: آن کنیز را چند می فروشی؟
گفت: کمتر از فلان مبلغ نمی فروشم.
گفتم: به همان مبلغ خریدم.
گفت: (من هم پذیرفتم) کنیز مال تو ، ولی به من بگو: آن شخصی که دیروز با تو بود ، کیست ؟
گفتم: شخصی از بنی هاشم بود.
گفت: از کدام بنی هاشم؟
گفتم: بیش از این در مورد او نمی دانم.
او گفت: من همینک داستان این کنیز را برایت تعریف می کنم: من او را از دورترین منطقه مغرب خریدم، زنی از اهل کتاب
مرا دید و گفت: این چه کنیزي است که نزد توست؟
گفتم: او را براي خودم خریده ام.
ص: 673
گفت: سزاوار نیست که چنین کنیزي نزد چون تو باشد، این کنیز شایسته است نزد بهترین فرد روي زمین باشد، اندکی پیش او
نمی ماند جز این که از او فرزندي متولّد خواهد شد که شرق و غرب عالم تابع او می شوند.
هشام بن احمد گوید: من آن کنیز را خدمت مولایم امام کاظم علیه السلام آوردم و چیزي نگذشت که امام رضا علیه السلام
( از او متولّد شد. ( 1
می نویسد: محمّد بن صدقه گوید: روزي محضر امام رضا علیه السلام شرفیاب شدم، « دلایل الإمامه » 3 - طبري در / 1076
حضرت فرمود:
شب گذشته، رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم علی مرتضی، فاطمه زهرا، حسن مجتبی، حسین سیّد الشهدا، علی بن
الحسین، محمّد بن علی، جعفر بن محمّد و پدرم امام کاظم علیهم السلام را ملاقات نمودم، آن بزرگواران با خداي متعال
گفت و گو می کردند .
عرض کردم: با خداي متعال ؟!
فرمود: رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم مرا نزد خود خواند و میان خود و امیر مؤمنان علی علیه السلام نشاند، و به من
خطاب نمود و فرمود:
کأنّی بالذرّیّه من أزل قد أصاب لأهل السماء ولأهل الأرض ، بخٍّ بخٍّ لمن عرفوه حقّ معرفته ، والّذي فلق الحبّه وبرأ النسمه ،
العارف به خیر من کلّ ملک مقرّب وکلّ نبیّ مرسل ، وهم واللَّه ، یشارکون الرسل فی درجاتهم .
گویی به سبب ذریّه ام که از روز نخست بر اهل آسمان و زمین برکاتی رسیده است، آفرین آفرین! بر کسی که شناخت کامل
بر او داشته باشد . سوگند به خدایی شکافنده دانه و پدید آورنده موجودات است ! آشنایان به آنان بهتر از هر فرشته مقرّب و
هر پیامبر مرسل هستند، سوگند به خدا! آنان در درجات پیامبران شرکت می جویند.
. 7 ح 11 / 653 ح 6 (با اندکی اختلاف) ، بحار الأنوار : 49 / -1 بشاره المصطفی : 215 ، الخرائج : 2
ص: 674
سپس امام رضا علیه السلام رو به من کرد و فرمود:
یا محمّد ! بخٍّ بخٍّ ، لمن عرف محمّداً وعلیّاً علیهما السلام، والویل لمن ضلّ عنهم وکفی بجهنّم سعیراً .
اي محمّد! آفرین، آفرین! بر کسی که محمّد مصطفی صلی الله علیه وآله وسلم و علی مرتضی علیه السلام را بشناسد، واي بر
( کسی که از راه آنان گمراه شود و براي او شعله دوزخ کافی است. ( 1
می نویسد: « الثاقب فی المناقب » 4 - عمادالدین طبري رحمه الله در کتاب / 1077
علیّ بن اسباط گوید: در روز عرفه خدمت مولایم امام رضا علیه السلام شرفیاب شدم، حضرت به من فرمود:
الاغ مرا زین کن .
من الاغ را زین کردم، حضرت سوار شده و از مدینه به سوي بقیع براي زیارت مادرشان فاطمه علیها السلام خارج شدند، من
نیز در خدمت حضرتش بودم.
عرض کردم: آقاي من! به چه کسانی سلام نمایم؟ فرمود:
سلّم علی فاطمه الزهراء البتول ، وعلی الحسن والحسین ، وعلی علیّ بن الحسین ، وعلی محمّد بن علیّ ، وعلی جعفر بن محمّد ،
وعلی موسی بن جعفر علیهم أفضل الصلوات وأکمل التحیّات .
سلام کن بر فاطمه زهراي بتول، امام حسن، امام حسین، امام سجّاد، امام محمّد باقر، امام جعفر صادق و امام موسی کاظم ، که
بر آنان بهترین درودها و کامل ترین سلام ها باد.
من طبق فرمایش مولایم بر آقایان خودم سلام نمودم، وقتی بازگشتیم ، در بین راه عرض کردم: سرورم! من فردي فقیر و
محتاجم، چیزي ندارم که در این عید (براي خانواده ام) انفاق نمایم.
در این هنگام امام رضا علیه السلام با تازیانه اي که داشت خراشی در زمین
. -1 دلائل الإمامه : 376 ح 37
ص: 675
ایجاد کرد، آنگاه دست مبارکش را بر زمین زد و شمش طلایی که در آن صد دینار بود، بیرون آورد و به من داد و فرمود:
بگیر این شمش طلا را .
( من آن را گرفته و در اموراتم مصرف نمودم . ( 1
5 - باز در همان کتاب آمده است: / 1078
احمد بن محمّد بن ابی نصر بزنطی گوید : من در امامت امام رضا علیه السلام تردید داشتم، نامه اي به محضرش نوشته و از
حضرتش اجازه خواستم که خدمتش برسم. در دلم تصمیم داشتم وقتی خدمتش شرفیاب شدم در مورد سه آیه اي که فهم
آنها براي من مشکل بود ، بپرسم .
پاسخ نامه آن حضرت چنین رسید:
کفانا اللَّه وإیّاك ، أمّا ما طلبت من الإذن علیّ ؛ فإنّ الدخول علیّ صعب ، وهؤلاء قد ضیّقوا علیّ فی ذلک فلست تقدر علیه
الآن ، وسیکون إن شاء اللَّه تعالی .
خداوند ما و تو را کفایت نماید ! آنچه تقاضا کرده بودي که اجازه حضور دهم، هم اکنون ملاقات ما مشکل و امکان پذیر
نیست، چرا که اینان (حکومت عبّاسی) براي من بسیار سخت گرفته اند و الآن نمی توانی نزد من بیایی، ولی به زودي در آینده
- ان شاء اللَّه تعالی - خواهی آمد.
حضرت در این نامه پاسخ سه پرسشی که درباره سه آیه قرآن بود، براي من نوشته بود . در صورتی که - سوگند به خدا! -
هیچ کدام را در نامه ننوشته بودم، من از این امر خیلی در شگفت شده و حتّی نمی دانستم که این نامه، پاسخ نامه من است، تا
این که آن را خواندم آنگاه متوجّه شدم من در مورد این سه آیه مشکل داشتم و اینک پاسخ داده شده است ، و من بر
. -1 الثاقب فی المناقب : 473 ح 1
ص: 676
( معناي آنچه که حضرت نوشته بود واقف شدم . ( 1
6 - باز در همان کتاب آمده است: ابن ابی یحیی گوید: / 1079
وقتی امام کاظم علیه السلام به شهادت رسید مردم در امامت حضرتش توقّف کردند، من همان سال به حجّ خانه خدا مشرّف
شدم، در مکّه امام رضا علیه السلام را دیدم، در دلم نیّتی کرده و این آیه را خواندم :
. (2) « أَبَشَراً مِنّا واحِداً نَتَّبِعُهُ »
. «؟ آیا ما از بشري از جنس خود پیروي کنیم »
آن حضرت برق آسا از کنار من عبور نمود و فرمود :
أنا البشر الّذي یجب علیک أن تتّبعنی .
منم همان بشري که بر تو واجب است از او پیروي کنی.
عرض کردم: مولاي من! از خداي متعال و از حضرت شما پوزش می طلبم.
( فرمود : عذر تو پذیرفته است، ان شاء اللَّه تعالی . ( 3
7 - باز در همان کتاب آمده است: ابو محمّد غفاري گوید: / 1080
گرفتار قرض سنگینی شدم، با خودم گفتم: براي پرداخت قرضم کسی جز آقا و مولایم امام رضا علیه السلام نیست، به همین
جهت ، بامدادان به منزل آن حضرت رفتم، اجازه ورود خواستم.
آقا برایم اجازه داد، وقتی شرفیاب محضرش شدم پیش از این که من چیزي بگویم فرمود :
یا أبا محمّد ! قد عرفنا حاجتک وعلینا قضاء دینک .
اي ابا محمّد! از حاجت تو آگاه شدیم و پرداخت قرضت به عهده ماست.
. 36 ح 17 / 213 ح 18 ، بحار الأنوار : 49 / -1 الثاقب فی المناقب: 477 ح 4، عیون اخبار الرضا علیه السلام: 2
. -2 سوره قمر : آیه 24
. -3 الثاقب فی المناقب : 477 ح 5
ص: 677
وقتی شب فرا رسید، براي افطار غذا آورد، با هم خوردیم، پس از خوردن غذا حضرت فرمود :
اي ابا محمّد! امشب اینجا می مانی یا می روي؟
عرض کردم: آقاي من! اگر حاجت مرا روا سازي ، برگشتن براي من بهتر است.
حضرت دست مبارکش را زیر فرش برد و مشتی دینار به من عنایت نمود. من دینارها را گرفته و بیرون آمدم، نزدیک چراغ
رفته دیدم دینارهاي سرخ و زردي است. نخستین دیناري را که برداشتم دیدم روي آن نوشته شده:
اي ابا محمّد! پنجاه دینار (براي تو عطا نمودیم) که بیست و شش دینار آن را براي قرض تو و بیست و چهار دینار دیگر را
براي هزینه خانواده ات مصرف کن .
بامدادان هر چه دینارها را جست و جو کردم آن دینار را نیافتم و این در حالی بود که چیزي از آن پنجاه دینار کم نشده بود .
(1)
گوید : ) در این روایت نیز سه امر شگفت انگیز وجود دارد . « الثاقب فی المناقب » (صاحب کتاب
گوید: « صفوانی » 8 - باز در همان منبع آمده است: ابو احمد عبداللَّه بن عبد الرحمان معروف به / 1081
(در آن ایّامی که امام رضا علیه السلام را از مدینه به سوي مرو حرکت می دادند) کاروانی از سمت خراسان به سوي کرمان
در حرکت بود، دزدها راه را بر آنان گرفته و یکی از آنان را که گمان می کردند ثروت زیادي دارد دستگیر نمودند، دزدان
او را آزار داده و مدّتی در میان برف نگه داشته و دهانش را
. 38 ح 22 / 219 ح 29 ، بحار الأنوار : 49 / -1 الثاقب فی المناقب: 477 ح 6، عیون أخبار الرضا علیه السلام: 2
ص: 678
از برف پر کردند ، به همین جهت ، دهانش زخمی گشته و زبانش از کار افتاد و دیگر قادر به سخن گفتن نبود .
(یکی از زنان دزدان به او ترحّم نموده او را آزاد کرد و او فرار نمود) و به طرف خراسان به راه افتاد . در این میان ، خبردار
شد که امام رضا علیه السلام در نیشابور است، تصمیم گرفت به طرف خراسان برود، شبی در خواب دید ، گویا هاتفی به او
می گوید : فرزند رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در خراسان است ، نزد او برو و درد خود را به او بگو تا دوایی به تو
بیاموزد و بهبود یابی .
گوید: من در عالم خواب به طرف خراسان رفته و به خدمت با سعادت امام رضا علیه السلام رسیدم و از گرفتاري خود به
حضرتش شکوه کرده و بیماري خود را مطرح نمودم. حضرت به من فرمود:
خذ من الکمّون والشعیر والملح ودقّه ، وخذ منه فی فمک مرّتین أو ثلاثاً تعافی .
مقداري زیره را با مقداري جو و نمک مخلوط کن و بکوب و مقداري از آن را دو یا سه مرتبه در دهان بگیر ، خوب خواهی
شد .
من از خواب بیدار شدم، به آن چه در خواب دیده بودم توجّهی نکردم و به راه خود ادامه دادم تا این که به دروازه نیشابور
رسیدم، سراغ حضرت را گرفتم .
است. به دلم افتاد که در آنجا به خدمت « رباط سعد » گفتند : امام رضا علیه السلام از نیشابور خارج شده و همینک در
به راه افتاده و وارد آنجا شدم . « رباط سعد » حضرتش رسیده و مطلب خود را عرض نمایم، به همین جهت، به طرف
وقتی خدمت آقا شرفیاب شدم، عرض کردم: اي فرزند رسول خدا! قصّه من چنین و چنان است، اینک دهانم زخم شده و
زبانم از کار افتاده و مشکل حرف می زنم، تقاضا دارم دوایی به من بیاموزید تا بهبود یابم.
ص: 679
حضرت فرمود:
مگر به تو دوا را نیاموختم، برو هر چه در خواب گفتم انجام بده.
من گفتم: اي فرزند رسول خدا! اگر امکان دارد لطفاً دو مرتبه براي من تکرار بفرمایید.
حضرت فرمود: مقداري زیره را با مقداري جو و نمک مخلوط کن و بکوب و دو یا سه مرتبه در دهانت بگیر ، خوب خواهی
شد .
( می گوید: طبق فرمایش امام رضا علیه السلام عمل نمودم و خداوند مرا شفا داد. ( 1
9 - باز در همان منبع آمده است: ابو صلت هروي گوید: روزي در خدمت امام رضا علیه السلام بودم، ناگاه حضرتش / 1082
رو به من کرد و فرمود :
اي ابا صلت! برو و از این قبّه که قبر هارون است از چهار جانب آن مشتی خاك بیاور.
من رفتم و طبق فرمایش مولایم از چهار جانب آن مشتی خاك آوردم، وقتی در برابر حضرت قرار دادم، حضرت فرمود : آن
قسمت از خاك را که از کنار قبرش بود به من بده.
من خاك را به حضرتش دادم، حضرت گرفت و بو کرد و بر زمین ریخت و فرمود : سیحفر لی فی هذا الموضع ، فتظهر صخره
لو جمع لها کلّ معول بخراسان لم یتهیأ قلعها .
به زودي براي من در این قسمت قبر حفر خواهند کرد؛ ولی سنگی پدیدار خواهد شد که اگر همه کلنگ هاي خراسان را
جمع نمایند نخواهند توانست آن سنگ را بشکنند .
آنگاه حضرت در مورد خاك قبر خود فرمود :
در این مکان براي من قبر حفر می کنند، به آنان بگو: هفت پله پایین روند و ضریحی بگشایند، اگر امتناع کردند ، دستور بده
به اندازه دو ذراع و یک
. 159 ح 1 / 124 ح 6 و 62 / 211 ح 16 ، بحار الأنوار : 49 / -1 الثاقب فی المناقب : 484 ح 2 ، عیون أخبار الرضا علیه السلام : 2
ص: 680
وجب لحد قرار دهند، چرا که خداوند آن را آنچه می خواهد گسترش می دهد.
وقتی قبر را بدین کیفیت کنده و آماده کردند تو در قسمت بالاي سر رطوبتی خواهی دید، در آن موقع دعایی که به تو یاد می
دهم، بخوان، آبی خواهد جوشید و لحد پر از آب می شود، در آن آب ماهیان کوچکی را خواهی دید، از آن نانی که به تو
خواهم داد بر آنها خورد می کنی و آنها می خورند، وقتی همه نانها را خوردند ماهی بزرگی پدیدار خواهد شد که ماهیان
کوچک را خواهد بلعید به گونه اي که هیچ ماهی کوچکی نخواهد ماند، آنگاه ماهی بزرگ نیز ناپدید خواهد شد .
در این موقع دست بر روي آب بگذار و دعایی را که به تو یاد می دهم بخوان و آب فرو می رود و چیزي باقی نمی ماند و
همه این کارها را در حضور مأمون انجام بده.
آنگاه امام رضا علیه السلام سخنان خویش را چنین ادامه داد و فرمود:
یا أبا الصلت ! غداً أدخل إلی هذا الفاسق الفاجر ، فإن أنا خرجت مکشوف الرأس فتکلّم ، اُکلّمک ، وإن خرجت وأنا مغطّی
الرأس فلا تکلّمنی .
اي ابا صلت! فردا من، پیش این فاسق فاجر می روم، موقعی که از نزد او خارج شدم اگر دیدي سرم باز و مکشوف است با من
هر چه می خواهی سخن بگو. و اگر دیدي سرم را پوشانیده ام با من سخنی نگو (چرا که در اثر زهر ستم توانایی صحبت
ندارم) .
ابا صلت گوید: چون فردا شد امام رضا علیه السلام لباس خود را پوشید، و در محراب منتظر نشست، در این هنگام غلام مأمون
وارد شد و گفت: امیر المؤمنین (!!) شما را احضار نموده است.
امام رضا علیه السلام کفش پوشیده و عبا بر دوش انداخت و حرکت نمود و به من هم امر فرمود که پشت سر آن حضرت
بروم.
حضرت وارد خانه مأمون شد، در برابر آن لعین ظرفی از انگور و ظرفهایی از میوه هاي گوناگون بود، در دست آن ملعون
خوشه انگوري
ص: 681
بود که مقداري از آن را خورده بود، وقتی چشمش به امام رضا علیه السلام افتاد از جایش برخاست و با آن حضرت معانقه
کرد (!!) و میان دو چشم حضرتش را بوسید (!!) و در کنار خود جاي داد (!!) آنگاه خوشه انگوري به حضرت تعارف کرد و
گفت: اي فرزند دختر رسول خدا! آیا انگوري بهتر از این دیده اي؟ حضرت فرمود:
انگور بهشتی از این بهتر است.
مأمون گفت: از این انگور بخور.
امام رضا علیه السلام فرمود: مرا از این امر معاف دار.
مأمون گفت: باید بخوري، چرا نمی خوري؟ نکند به من اطمینان نداري و مرا متّهم می نمایی.
مأمون مقداري از آن خوشه خورد و بقیّه را به امام رضا علیه السلام تعارف کرد .
امام رضا علیه السلام سه دانه انگور خورد و آن را رها کرد و از جاي خود برخاست . مأمون گفت: کجا می روي؟ فرمود:
به آنجایی که مرا فرستادي؟
ابوصلت گوید : امام رضا علیه السلام عبایش را بر سر مبارکش کشید و از منزل مأمون خارج شد، من چیزي نگفتم تا این که
وارد خانه شد، ... تا آنجا که گوید: وقتی به شهادت رسید (مأمون دستور داد در همان موضعی که امام علیه السلام فرموده بود
قبري حفر کنند) در این موقع همه آنچه که امام رضا علیه السلام فرموده بود آشکار گشت و من آنچه را که حضرت رضا علیه
السلام امر فرموده بود انجام دادم . وقتی مأمون آب و ماهیان را با آن کیفیّت مشاهده کرد، گفت: همواره حضرت رضا علیه
السلام در دوران زندگی خویش شگفتی هایی را براي ما نشان می داد ، اینک پس از مرگش نیز نشان داد .
وزیر مأمون نیز حاضر بود رو به مأمون کرد و گفت: می دانی حضرت رضا علیه السلام از این کارها می خواست چه چیزي به
تو بفهماند؟ مأمون گفت: نه.
ص: 682
وزیر گفت: می خواست به تو بفهماند که قدرت شما بنی العبّاس با زیادي حاکمانتان و مدّت طولانی حکومتتان همانند این
ماهیان کوچک است، وقتی مدّت شما به سر آید، آثار شما دگرگون گردد و دولت شما پایان پذیرد ، خداوند متعال شخصی
از ما را بر شما مسلّط خواهد کرد و او سلسله شما را منقرض و نابود خواهد نمود.
مأمون گفت: راست می گویی.
( گوید : ) این حدیث، مفصّل است . ( 1 « الثاقب فی المناقب » (صاحب
نیز نقل کرده است ( 2) و این بیشتر نقل شده ، و از طریق عامّه نیز این روایت نقل شده است . « هرثمه بن اعین » البتّه نظیر این را
(3)
10 - باز در همان کتاب آمده است : / 1083
روزي امام رضا علیه السلام وارد بازار شده و یک سگ ، یک خروس و یک قوچ خرید ، جاسوسان این خبر را به هارون
گزارش دادند.
هارون گفت: از ناحیه او ایمن شدیم .
چندي بعد ، زبیري نوشت: علیّ بن موسی الرضا (علیه السلام) درب خانه اش را به سوي مردم گشوده و آنها را به سوي
خویشتن دعوت می کند .
هارون الرشید گفت: شگفتا! می نویسد: علیّ بن موسی (علیه السلام) یک سگ ، یک قوچ و یک خروس خرید، آنگاه چنین
( و چنان می نویسد؟! ( 4
گوید: این امر شگفت انگیزي است، چرا که حضرتش می « الثاقب فی المناقب » عماد الدین طبري رحمه الله صاحب کتاب
( دانست با این کار، راهی براي کشتن حضرتش و بهانه اي بر آن نخواهند یافت . ( 5
. 300 ح 10 / 244 ح 1 ، بحار الأنوار : 49 / -1 الثاقب فی المناقب : 489 ح 4 ، عیون أخبار الرضا علیه السلام : 2
. 293 ح 8 / 248 ح 1، بحار الأنوار : 49 / 265 ، عیون اخبار الرضا علیه السلام : 2 /2 - -2 کشف الغمّه : 266
. -3 الثاقب فی المناقب : 491 ح 5
. 114 ح 4 / 205 ح 4 ( با اندکی تفاوت) ، بحار الأنوار : 49 / -4 عیون أخبار الرضا علیه السلام : 2
. -5 الثاقب فی المناقب : 492 ح 8
ص: 683
11 - محدّث عالی مقام، عمادالدین طبري رحمه الله باز در همان منبع می نویسد: / 1084
ابراهیم بن ابی البلاد گوید: همسایه اي داشتم که شراب خوار بود، و خدا می داند که چه هتک حرمتی انجام می داد، در عین
حال امام رضا علیه السلام را نیز دوست می داشت. روزي قصّه او را به محضر امام رضا علیه السلام رساندم .
حضرت فرمود :
یا أبا إسحاق ! أما علمت أنّ ولیّ علیّ علیه السلام لم تزلّ له قدم إلّا ویثبت له اُخري؟
اي ابا اسحاق! آیا نمی دانی که دوست علی علیه السلام اگر گامی از او بلغزد گام دیگرش ثابت و استوار می ماند؟!
ابراهیم گوید: من از خدمت حضرتش مرخص شدم، ناگاه نامه اي از جانب امام رضا علیه السلام دریافت نمودم که در آن
نامه حضرتش برخی اشیا را خواسته و دستور فرموده بود که آنها را به مبلغ شصت دینار خریداري نمایم.
من با خودم گفتم : سوگند به خدا ! چنین چیزي سابقه نداشته که براي من چیزي بنویسد ، زیرا من چیزي ندارم و فکر نمی
کنم که او چیزي (از خمس و غیره) نزد من داشته باشد .
شب شد ، ناگاه درب خانه ام را زدند ، متوجّه شدم که شخص مستی مرا صدا می زند، پشت درب آمدم . گفت: بیرون بیا .
گفتم : در این موقع از شب چه کار با من داري؟ براي چه آمده اي؟
او که از مستی نمی توانست خوب حرف بزند، گفت: دست خودت را بیرون آور و این کیسه را بگیر و به مولایم بفرست تا
در موارد نیاز مصرف نماید.
من کیسه را گرفتم و او رفت ، نگاه کردم دیدم به اندازه شصت دینار است . گفتم: سوگند به خدا! این مصداق همان فرمایش
مولایم امام رضا علیه السلام است که در مورد دوست علی علیه السلام فرمود و در نامه اش حاجت خویش را نوشت .
ص: 684
من همه آنچه را که حضرت خواسته بود خریدم، و طی نامه اي رفتار آن همسایه را نیز نوشته و به حضرتش فرستادم.
حضرت نوشت :
( این از همان موارد است . ( 1
12 - باز در همان منبع آمده است: ابو واسع، محمّد بن احمد نیشابوري گوید: از مادر بزرگم ، خدیجه بنت حمدان / 1085
شنیدم که می گفت:
در خانه مادر بزرگم - « بلاد سناباد » که ناحیه اي بود معروف به « قرفی » وقتی امام رضا علیه السلام وارد نیشابور شد در محلّه
شد این بود که امام رضا علیه السلام از « پسنده » است - فرود آمد، علّت این که معروف به « پسنده » که هم اکنون معروف به
است . « مورد رضایت و پسند » کلمه فارسی به معناي « پسنده » میان خانه ها، آن خانه را پسندید، و
وي می گوید: وقتی آن حضرت وارد خانه ما شد، دانه بادامی را در گوشه اي از حیاط کاشت ، آن دانه رویید و درختی شد و
در همان سال به میوه نشست. مردم متوجّه این معجزه شدند، و از هر ناحیه از بادام آن درخت شفا می جستند، هر کسی که
بیمار می شد از بادام آن درخت به عنوان استشفاء می خورد بهبود می یافت، و هر که مبتلا به بیماري چشم درد می شد از آن
بادام روي چشمش می گذاشت ، بهبود پیدا می کرد .
همچنین اگر زایمان زنی سخت می شد از بادام آن درخت می خورد زایمان او آسان می گشت و همان ساعت می زایید .
و نیز اگر حیوانی گرفتار قولنج می شد، از شاخه هاي باریک آن درخت می چیدند و به شکمش می کشیدند و بهبود می
یافت، و به برکت حضرت رضا علیه السلام، بادقولنج از آن برداشته می شد .
. -1 الثاقب فی المناقب : 493 ح 9
ص: 685
مدّتی گذشت و آن درخت خشکید، جدّم حمدان شاخه هاي آن را برید و کور شد.
گوید : ) از آن درخت، شگفتی هاي زیادي روایت شده که حافظ ابوعبداللَّه در نوشته خود بنام « الثاقب فی المناقب » (صاحب
( آنها را گرد آورده، ما در اینجا به همین اندازه از شگفتی هاي آن بسنده کردیم . ( 1 « مفاخر الرضا علیه السلام »
13 - باز در همان کتاب آمده است: علی بن موسی عمّانی گوید: / 1086
روزي امام رضا علیه السلام نزد مأمون رفت ، دید مأمون در غصّه و اندوهی فرو رفته است؛ حضرت فرمود :
می بینم که در غم و غصّه فرو رفته اي.
گفت: آري، عرب بیابانی آمده و هفت تار مو آورده و مدّعی است که از موهاي محاسن رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم
می باشد، از من جایزه می خواهد، اگر در ادّعایش راست گو باشد و من جایزه ندهم ، شرفم پایین خواهد آمد، اگر دروغ
بگوید، و جایزه بدهم مورد مسخره قرار می گیرم، نمی دانم چکنم؟
امام رضا علیه السلام فرمود:
موها را بیاورید.
وقتی موها را آوردند، حضرت آن ها را بو کرد و فرمود:
هذه أربعه من لحیه رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم والباقی لیس من لحیته .
این چهار تار مو از محاسن رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم است و بقیّه از محاسن آن حضرت نیست .
مأمون گفت: از کجا می گویی ؟
حضرت فرمود: آتش بیاورید .
وقتی آوردند حضرت موها را روي آتش انداخت سه تار مو در آتش
121 ح / 131 ح 1 (با تفاوت در الفاظ( ، بحار الأنوار : 49 / -1 الثاقب فی المناقب : 496 ح 4 ، عیون أخبار الرضا علیه السلام : 2
. 2
ص: 686
سوخت ولی آتش در بقیّه موها اثري نکرد و حضرت آنها را بیرون آورد .
مأمون گفت: عرب بیابانی را بیاورید.
وقتی آوردند، و در برابر مأمون قرار گرفت، دستور داد گردنش را بزنند.
عرب بیابانی گفت: گناه من چیست؟
مأمون گفت: راستش را بگو، قصّه موها چیست؟
عرب بیابانی گفت: چهار تار آنها از موهاي محاسن رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بود و سه تار از موهاي محاسن خودم
.
( (وقتی مأمون چنین شگفتی هایی را از امام رضا علیه السلام دید ، ) حسادت آن حضرت در دلش جاي گرفت . ( 1
می نویسد: « عیون اخبار الرضا علیه السلام » 14 - شیخ صدوق در / 1087
آمده و در مسجدي که « نباج » ابو حبیب نباجی گوید: شبی در خواب رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم را دیدم که به
حاجیان هر سال در آن مسجد فرود می آیند، وارد شده است . من در خواب خدمت حضرتش رفته و سلام نموده و در
برابرش ایستادم، در حضور حضرتش طبقی که از برگ هاي خرماي مدینه ساخته شده بود گذاشته و در آن خرماي صیحانی
مدینه بود.
حضرت مشتی از خرماها را به من عنایت فرمود، من شمردم دیدم هیجده دانه خرماست .
وقتی بیدار شدم خواب خودم را چنین تعبیر کردم که به تعداد هر دانه خرما یک سال زندگی خواهم کرد.
بیست روز از این خواب گذشت، در زمینی بودم که آن را براي زراعت آماده می کردم ، شخصی آمد و به من خبر داد که
حضرت رضا علیه السلام از مدینه آمده اند و به همان مسجد نزول اجلال فرموده اند و مردم را دیدم که با تلاش خود را به
حضرت می رساندند ، من هم روانه مسجد شدم،
. -1 الثاقب فی المناقب : 497 ح 3
ص: 687
دیدم حضرت در همان جایی نشسته که در خواب دیدم پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم نشسته بود، زیر آن حضرت نیز
همانند پیامبر حصیري فرش شده بود، و در برابرش طبقی از جنس برگهاي خرما گذاشته بودند که در آن خرماي صیحانی
بود.
من سلام کردم، حضرت پاسخ عنایت فرموده و مرا نزد خود خواند ، و مشتی خرما به من عنایت نمود.
من خرماها را شمردم، دیدم همان تعداد خرمایی است که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در خواب به من عنایت فرموده
بود .
به امام رضا علیه السلام عرض کردم: اي فرزند رسول خدا! بیشتر عنایت فرمایید!
فرمود:
لو زادك رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم لزدناك .
( اگر پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم بیشتر عنایت می نمود من نیز بیشتر عنایت می نمودم . ( 1
15 - باز در همان کتاب می خوانیم: بزنطی گوید: / 1088
مولایم امام رضا علیه السلام الاغی را براي من فرستاد ، سوار شده خدمتش رسیدم ، شب فرا رسید من همچنان در محضرش
بودم تا آن که پاسی از آن گذشت. وقتی خواست به اندرون تشریف ببرد فرمود:
فکر نمی کنم که بتوانی به شهر برگردي؟
عرض کردم: آري، قربانت گردم.
فرمود: امشب را نزد ما بمان، فردا صبح در امان خدا حرکت کن.
عرض کردم: قربانت گردم، همین کار را انجام می دهم.
حضرت رو به کنیز کرد و فرمود:
یا جاریه ! أفرشی له فراشی واطرحی علیه ملحفتی الّتی أنام فیها ، وضعی تحت رأسه مخادّي .
اي کنیز! رختخوابی که من در آن می خوابم براي او بینداز و ملافه مرا روي او بکش و بالش مرا نیز زیر سر او بگذار.
. 35 ح 15 / 210 ح 15 ، بحار الأنوار : 49 / -1 عیون أخبار الرضا علیه السلام : 2
ص: 688
بزنطی گوید: من در دلم گفتم: چه کسی به مقامی که امشب به من عنایت شده، می رسد، به راستی که خداوند در نزد امام
علیه السلام براي من مقام و منزلتی قرار داده و به من لطفی فرموده که به کسی از دوستان من ننموده که امام علیه السلام
مرکب خود را براي من فرستاد و سوار شدم، رختخواب خود را براي من گسترانید و در ملافه حضرتش خوابیدم و بالش خود
را براي من قرار داد، کسی از اصحاب به چنین مقامی نرسیده است .
من در این فکر بودم و آن حضرت نیز در کنار من نشسته بود. ناگاه رو به من کرد و فرمود :
اي احمد! روزي امیر مؤمنان علی علیه السلام به عیادت زید بن صوحان رفت، زید به جهت این عنایت بر مردم افتخار می کرد
.
حضرت رو به او کرد و فرمود:
فلاتذهبنّ نفسک إلی الفخر ، وتذلّل للَّه عزّوجلّ .
هرگز نفس خود را در معرض فخر و مباهات قرار نده، براي خدا خود را فروتن کن.
( امام رضا علیه السلام این بفرمود و بر دست مبارکش تکیه کرده و برخاست. ( 1
16 - باز در همان کتاب آمده است: ابن ابی کثیر گوید: / 1089
وقتی امام کاظم علیه السلام به شهادت رسید، مردم در امامت حضرتش توقّف کردند، من همان سال به حج خانه خدا مشرّف
شدم، در مکّه امام رضا علیه السلام را دیدم، در دلم نیّتی کرده و این آیه را خواندم :
. (2) «... أَبَشَراً مِنَّا واحِداً نَتَّبِعُهُ »
. «؟ آیا ما از بشري از جنس خود پیروي کنیم »
آن حضرت برق آسا از کنار من عبور نمود و فرمود:
. 36 ح 18 / 213 ح 19 ، بحار الأنوار : 49 / -1 عیون أخبار الرضا علیه السلام : 2
. -2 سوره قمر ، آیه 24
ص: 689
به خدا قسم ! منم همان بشري که بر تو واجب است از او پیروي کنی .
من عرض کردم: مولاي من! از خداي متعال و از حضرت شما پوزش می طلبم.
( فرمود: مغفور لک ؛ عذر تو پذیرفته است . ( 1
می نویسد: « مشارق انوار الیقین » 17 - برسی رحمه الله در کتاب / 1090
مردي از واقفی ها مسائل مشکلی را جمع آوري کرده و در طوماري نوشت و با خودش گفت: اگر حضرت رضا علیه السلام
پاسخ این مسایل را بداند، او امام و ولیّ امر است .
وقتی کنار درب امام رضا علیه السلام رسید، منتظر شد تا مجلس کمی خلوت شود، در این حال خادم حضرت بیرون آمد در
دستش نامه اي بود که پاسخ همه سؤال هاي او به خطّ مبارك امام رضا علیه السلام نوشته شده بود .
خادم به او گفت : آن طوماري که نوشتی کجاست؟
او طومار را بیرون آورد.
خادم به آن مرد گفت: ولیّ خدا به تو می فرماید:
هذا جواب ما فیه .
در این نامه، پاسخ مسایلی است که در طومار نوشته اي.
( آن مرد نامه را گرفت و رفت . ( 2
18 - باز در همان کتاب آمده است: نقل شده: روزي امام رضا علیه السلام در مجلس خود فرمود: / 1091
او را غسل داده و کفن کرده و به سوي قبرش « لا اله الا اللَّه » : فلانی مرد، حضرت اندکی صبر کرد و باز فرمود « لا اله الا اللَّه »
بردند .
آنگاه لختی دیگر صبر کرد و فرمود :
38 ح 21 . نظیر این روایت در ص 676 ح 6 گذشت. / 219 ح 27 ، بحار الأنوار : 49 / -1 عیون أخبار الرضا علیه السلام: 2
. 71 ح 95 / -2 مشارق انوار الیقین : 96 ، بحار الأنوار : 49
ص: 690
وضع فی قبره وسئل عن ربّه فأجاب ، ثمّ سئل عن نبیّه فأقرّ، ثمّ سئل عن إمامه فعدّهم حتّی وقف عندي فما باله « لا إله إلّا اللَّه »
وقف؟
او را در قبرش نهادند و از پروردگارش پرسیدند. جواب داد، از پیامبرش پرسیدند، اقرار نمود، سپس از امامش « لا اله الا اللَّه »
پرسیدند، یک یک آنها را شمرد، وقتی به من رسید توقّف نمود، چرا توقّف کرد ؟
( (گفتنی است که: ) آن مرد واقفی مذهب بود. ( 1
19 - برسی رحمه الله باز در همان کتاب می گوید: وقتی امام رضا علیه السلام وارد خراسان شد شیعیان از اطراف / 1092
متوجّه حضرتش شدند، علیّ بن اسباط نیز با هدایا و تحفه هایی به سوي حضرتش به راه افتاد .
در میان راه ، دزدان به قافله حمله کرده و اموال و هدایاي او را به سرقت برده و او را مورد ضرب قرار دادند، ضربه اي بر دهان
او زدند که دندانهاي پیشین او افتاد، او ناگزیر به یکی از روستاهاي نزدیک برگشت . خوابید، در خواب امام رضا علیه السلام
را دید ، حضرت به او فرمود :
لاتحزن إنّ هدایاك ومالک وصلت إلینا ، وأمّا فمک بثنایاك ؛ فخذ من السعد المسحوق ، واحش به فاك .
غمگین مباش! هدایا و اموال تو به ما رسید، ولی در مورد دهان و دندانهایت مقداري سعد ( 2) کوبیده شده بگیر و دهانت را از
آن پر کن .
راوي گوید: علیّ بن اسباط با خوشحالی از خواب بیدار شد، مقداري سعد کوبیده شده را گرفته و دهانش را از آن پر کرد ،
خداوند دندانهاي او را برگردانید. وقتی خدمت امام رضا علیه السلام شرفیاب شد، حضرت فرمود :
آنچه در مورد سعد به تو گفته بودیم محقّق شد، اینک وارد این انبار شو و ببین .
. 71 ح 95 / -1 مشارق انوار الیقین : 96 ، بحار الأنوار : 49
-2 سعد ؛ دواي خوشبویی است .
ص: 691
( علیّ بن اسباط وارد شد و دید همه اموال و هدایایش بی کم و کاست در آنجاست . ( 1
می نویسد: اباصلت هروي گوید: « عیون اخبار الرضا علیه السلام » 20 - شیخ صدوق رحمه الله در / 1093
به مأمون گزارش دادند که امام رضا علیه السلام مجالس اعتقادي تشکیل داده (و به پاسخ هاي مردم پاسخ می دهد) و مردم
شیفته علم و دانش او شده اند.
مأمون ، به حاجب خود، محمّد بن عمرو طوسی دستور داد که مردم را از محفل حضرتش متفرّق کرده و امام رضا علیه السلام
را احضار نماید .
(محمّد بن عمرو طوسی طبق دستور مأمون ، مردم را از مجلس متفرّق کرده و امام رضا علیه السلام را به حضور مأمون آورد،
مأمون که از این امر خشمگین بود ، ) وقتی امام رضا علیه السلام را دید با خشم به آن حضرت نگریست و بی احترامی نمود و
او را سبک شمرد .
امام رضا علیه السلام با خشم از مجلس او بیرون آمد، حضرت زیر لب می فرمود:
سوگند به حقّ محمّد مصطفی، علیّ مرتضی، و سیّده النساء فاطمه الزهراء علیهم السلام ! به یاري خداوند چنان او را نفرین می
کنم که بر او نازل گردد آنچه که باعث شود اراذل و سگ هاي اهل این سرزمین او را بیرون رانده و خواص و عوام او را
سبک شمارند .
آنگاه امام علیه السلام به اقامتگاه خود تشریف برده و آب حاضر ساختند، حضرت وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند و در
قنوت رکعت دوّم نماز چنین دعا نمود :
أللهمّ یا ذا القدره الجامعه ، والرحمه الواسعه ، والمنن المتتابعه ، والآلاء المتوالیه ، والأیادي الجمیله ، والمواهب الجزیله . یا من
. 72 ضمن ح 95 / -1 مشارق أنوار الیقین : 96 ، بحار الأنوار : 49
ص: 692
لایوصف بتمثیل ، ولایمثّل بنظیر ، ولایغلب بظهیر . یا من خلق فرزق ، وألهم فأنطق ، وابتدع فشرع ، وعلا فارتفع ، وقدر فأحسن
وصوّر فأتقن ، واحتجّ فأبلغ ، وأنعم فأسبغ، وأعطی فأجزل.
یا من سما فی العزّ ففات خواطر الأبصار ، ودنی فی اللطف فجاز هواجس الأفکار ، یا من تفرّد بالملک فلا ندّ له فی ملکوت
سلطانه ، وتوحّد بالکبریاء فلا ضدّ له فی جبروت شأنه .
یا من حارت فی کبریاء هیبته دقائق لطائف الأوهام ، وحسرت دون إدراك عظمته خطائف أبصار الأنام ، یا عالم خطرات قلوب
العالمین ، ویا شاهد لحظات أبصار الناظرین .
یا من عنت الوجوه لهیبته ، وخضعت الرقاب لجلالته ، ووجلت القلوب من خیفته ، وارتعدت الفرائص من فرقه .
یا بدي ء یا بدیع یا قويّ ، یا منیع یا علیّ یا رفیع ، صلّ علی من شرّفت الصلاه بالصلاه علیه ، وانتقم لی ممّن ظلمنی ، واستخفّ
بی وطرد الشیعه عن بابی ، وأذقه مراره الذلّ والهوان کما أذاقنیها ، واجعله طرید الأرجاس وشرید الأنجاس .
اي خدایی که داراي قدرت کامل و فراگیر ، رحمت بی کران و گسترده ، نعمت هاي پیاپی، نیکویی هاي پیوسته و زیبا و
کرامت هاي بی شمار هستی .
اي کسی که با تمثیل وصف نمی گردي و با مانند و نظیر ، تشبیه نشوي ، و نیروهایی که پشتیبان همند نیز توانایی پیروزي بر تو
را ندارند .
اي آن که آفریده و روزي داده ، الهام نموده و گویا ساخته ، پدید آورده و راه نموده ، برتري و والایی گزیده و نظام بخشیده
، نیکو نموده و نقش داده ، محکم و استوار نموده و استدلال کرده و کامل و رسا نموده و نعمت بخشیده و به نهایت رسانده و
عطاي فراوان داده .
اي آن که در عزّت و کبریایی چنان اوج گرفته که از توان دیدگان گذشته و در لطافت چنان نزدیک شده که از درك اندیشه
ها فراتر رفته است .
اي آن که در سلطنت چنان یگانگی گرفته که در ملکوت سلطنتش همتا و
ص: 693
مانندي نیست و در کبریایی یکتایی گزیده که حریف و ضدّي در برابر قدرت جبروتیش نیست .
اي آن که در بزرگی هیبتش اندیشه دقیق بینان حیران و سرگردان گشته و دیده بینندگان از ادراك عظمتش بینایی خود را از
دست داده است .
اي داناي بر خاطره هاي دلهاي جهانیان ! و اي بیناي لحظه هاي بینندگان ! اي آن که از هیبتش صورتها به خاك افتاده و سرها
در برابر شکوه و جلالش به زیر افتاده و دلها از بیم قدرتش ترسیده و رگها از وحشتش به لرزه افتاده .
اي پدید آورنده ، اي نو آورنده ، اي توانا ، اي والا مقام ، اي بلند مرتبه! درود فرست بر کسی که نماز را با درود بر او شرف
بخشیدي ، و انتقام بگیر از کسی که بر من ستم نمود و مرا سبک شمرد و شیعیان مرا از در خانه من راند ، تلخی ، خواري و
خفّت را به او بچشان آن چنان که او به من چشانیده است ، و او را رانده شده پلیدان و آلودگان قرار بده .
ابا صلت، عبدالسلام بن صالح هروي گوید: هنوز دعاي مولایم امام رضا علیه السلام تمام نشده بود که یک دفعه زلزله
شدیدي در شهر رخ داد، شهر لرزید و صداي داد و فریاد بلند شد، هوا تیره و تار گشت و شهر شلوغ شد، من از جاي خود
تکان نخوردم تا این که مولایم سلام نماز را داد، آنگاه رو به من کرد و فرمود:
اي ابا صلت! برو بالاي پشت بام، در آنجا پیرزن بدکاره ، تبه کار و احمقی را خواهی دید ، که اشرار را تحریک می کند و
می نامند او به جاي نیزه ، به شاخه « سمانه » لباس چرکینی بر تن دارد و مردم این شهر او را به جهت بی حیایی و هتک حرمتش
اي از نی توسّل جسته و چادر قرمز خود را بر آن بسته و آن را پرچم قرار داده و این آشوب را رهبري می کند و سپاهیان
ستمگر را به سوي قصر مأمون و منازل سپهداران وي سوق می دهد.
من بر بالاي پشت بام رفتم، جمعیّتی را دیدم که با چوب حمله می کرده و سرها را با سنگها می شکستند، در این بین مأمون را
بیرون شده و رو به فرار گذاشت، من دیگر نفهمیدم « شاهجان » دیدم که زره پوشیده و از قصر
ص: 694
چه شد ، یک وقت دیدم یک شاگرد حجامت گیر از بالاي یکی از بامها پاره آجر سنگینی را به سوي مأمون پرتاب کرد، و به
سر مأمون خورد، کلاه خُود از سر وي افتاد و فرق سرش شکست و پوست سرش شکافته شد .
شخصی که مأمون را شناخته بود به آن که آجر پرتاب کرده بود ، گفت: واي بر تو! این امیرمؤمنان (!!) مأمون بود.
من شنیدم وقتی سمانه این سخن را شنید به او گفت: خاموش باش! بی مادر! امروز روز فرق گذاشتن و طرفداري از کسی
نیست، امروز روز احترام به درجه بندي نیست که با هر کس طبق مقام خودش رفتار شود، اگر او واقعاً امیر مؤمنان بود هرگز
مردان بدکاره را بر دختران باکره مسلّط نمی کرد.
( و پس از آن بود که مأمون و لشکریانش را سخت خوار نموده و با ذلّت و خواري به بدترین وجه از شهر راندند. ( 1
21 - باز در همان کتاب آمده است: ابراهیم بن عبّاس (در توصیف ویژگی هاي والاي اخلاقی امام رضا علیه السلام) / 1094
گوید :
هرگز ندیدم که امام رضا علیه السلام با سخنش کسی را ناراحت نموده و برنجاند.
هرگز ندیدم که سخن کسی را قطع نماید، بلکه صبر می کرد تا صحبت خود را تمام می کرد.
هرگز ندیدم نیازمندي را رد کند؛ بلکه به اندازه اي که توان داشت او را یاري می کرد .
هرگز پاهاي خود را در برابر همنشین خود دراز نمی کرد و هرگز در برابر همنشین خود ، تکیه نمی داد .
هرگز ندیدم کسی از غلامان و کنیزان خود را دشنام دهد .
هرگز ندیدم (در برابر کسی) آب دهان بیندازد.
. 82 ح 2 / 170 ح 1 ، بحار الأنوار : 49 / -1 عیون أخبار الرضا علیه السلام : 2
ص: 695
هرگز ندیدم در موقع خنده ، قهقهه نماید، بلکه خنده آن حضرت تبسّم و لبخند بود.
وقتی محفل خلوت می شد و سفره غذا را می گستردند، همه غلامان خود - حتّی دربانان و چارواداران خود - را بر سر سفره
خویش می خواند.
امام رضا علیه السلام شبها کم می خوابید و بسیار بیداري می کشید، بیشتر شبها از اوّل شب تا بامداد، شب زنده داري می
کرد.
آن حضرت زیاد روزه می گرفت و هیچ وقت روزه سه روز از هر ماه را ترك نمی کرد و می فرمود:
ذلک صوم الدهر .
روزه این سه روز ، مانند روزه تمام عمر است .
آن حضرت زیاد کارهاي خیر انجام می داد، پنهانی صدقه می داد، و بیشتر این کارهاي خیر را در شب هاي تاریک انجام می
( داد. بنابراین، اگر کسی گمان می کند که در مقام و فضلیت و شخصیّت همانند او را دیده ، از او باور نکنید . ( 1
می نویسد: یکی از یاران امام رضا علیه السلام بنام علیّ بن عبداللَّه خوانی ( 2) در رثاي آن حضرت « مقتضب الأثر » در کتاب
مرثیه اي سروده که در آن ، اسامی امامان معصوم علیهم السلام را نام می برد .
البتّه او امامان پس از امام رضا علیه السلام را درك نکرده است این اشعار را علیّ بن هارون بن یحیی منجم از او نقل کرده که
:
یا أرض طوس ! سقاك اللَّه رحمته *** ماذا ضمنت من الخیرات یا طوس
طابت بقاعک فی الدنیا وطاب بها *** شخص ثوي بسناباد مرموس
شخص عزیز علی الإسلام مصرعه *** فی رحمه اللَّه مغمور ومغموس
. 90 ح 4 / 182 ح 7 ، بحار الأنوار : 49 / -1 عیون أخبار الرضا علیه السلام : 2
-2 در نسخه بدل همین کتاب آمده: خوافی و همین موافق با منبع روایت، عیون اخبارالرضاعلیه السلام و بحارالأنوار است.
ص: 696
یا قبره أنت قبر قد تضمّنه *** علم وحلم وتطهیر وتقدیس
( فافخر بأنّک مغبوط بجثّته *** وبالملائکه الأبرار محروس ( 1
فی کلّ عصر لنا منکم إمام هدي *** فربعه آهل منکم ومأنوس
أمست نجوم سماء الدین آفله *** *** وظلّ أسد الثري قد ضمّها الخیس
غابت ثمانیه منکم وأربعه *** یرجی مطالعها ما حنّت العیس
( حتّی متی یزهر الحقّ المنیر بکم *** فالحقّ فی غیرکم داج ومطموس ( 2
اي سرزمین طوس! خداوند تو را از رحمت خود سیراب کند؛ که چه خیرات و خوبی هایی را تو اي طوس! در برداري .
در دنیا سرزمین هاي تو پاکیزه باد که سرزمین طوس را شخصیّتی که در سناباد آرمیده پاکیزه نموده است .
او شخصیّتی است که شهادتش بر اسلام گران و سنگین است ؛ و در رحمت خدا فرو رفته و غوطه ور است .
اي آرامگاه او! تو آرامگاهی هستی که دانش ، بردباري ، پاکی و قداست را در خود جاي داده اي .
اینک فخر و مباهات کن که تو به سبب جسد شریف او مورد غبطه بوده و به وسیله فرشتگانِ نیک در حفظ و حراستی .
در هر عصر و زمانی براي ما امام هدایتگري از شما خاندان است که محفل او از پیروان شما مملوّ و محفل انس است .
ستارگان آسمان دین غروب کردند ، و شیر بیشه را بیشه دربرگرفته )و دست و پاي او را گرفتند) .
هشت ستاره فروزان از شما خاندان غروب کرد و چهار ستاره دیگر امید است تا مادامی که شتر (به فرزند خود) مهربانی می
کند طلوع نماید .
تا آن موقعی که حقّ درخشان شما نورافشانی می کند پس حقّ در غیر شما تاریک و نابود است .
می نویسد: عبداللَّه بن ابان گوید: « بصائر الدرجات » 22 - در کتاب / 1095
. 317 ضمن ح 2 / 254 ضمن ح 1 ، بحار الأنوار: 49 / -1 عیون أخبار الرضا علیه السلام : 2
. 318 ذ ح 2 / -2 مقتضب الأثر : 47 و 48 ، بحار الأنوار : 49
ص: 697
به امام رضا علیه السلام عرض کردم : گروهی از دوستان از من خواستند که شما در پیشگاه خدا براي آنان دعا بفرمایید.
حضرت فرمود:
واللَّه ! إنّی لتعرض علیَّ فی کلّ یوم أعمالهم .
( سوگند به خدا! به راستی که هر روز اعمال و رفتار آنان بر من عرضه می شود. ( 1
در یک حدیث مف ّ ص لی نقل می کند که: ابا صلت « عیون اخبار الرضا علیه السلام » 23 - شیخ صدوق رحمه الله در / 1096
گوید:
لا إله إلّا » همانا پاداش گفتن » - : از امام رضا علیه السلام پرسیدم: اي فرزند رسول خدا! معناي این روایت - که نقل می کنند
چیست؟ ، « نگاه کردن به صورت خداي متعال است « اللَّه
امام رضا علیه السلام فرمود:
یا أباالصلت! من وصف اللَّه بوجه کالوجوه فقد کفر، ولکن وجه اللَّه أنبیاؤه ورسله وحججه علیهم السلام هم الّذین بهم یتوجّه
إلی اللَّه عزّوجلّ وإلی دینه ومعرفته .
اي اباصلت! هر کس خداي را داراي وجه و صورتی همانند وجوه آفریدگان بداند و بدین گونه توصیف نماید کفر ورزیده؛
پیامبران، فرستادگان و حجّت هاي او هستند، آنان کسانی هستند که به وسیله آنان ، مردم به سوي خدا « وجه خدا » ولی مراد از
و دین و معرفت او رو می آورند .
همه کسانی که روي آن (زمین) » ؛ (2) « وَیَبْقی وَجْهُ رَبِّکَ ذوُالجَلالِ وَالْإکْرامِ × کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ » : خداوند متعال می فرماید
. « هستند فانی می شوند . و تنها ذات ذوالجلال و گرامی پروردگارت باقی می ماند
همه چیز » ؛ (3) « کُلُّ شَیْ ءٍ هالِکٌ إلّا وَجْهَهُ » : و در جاي دیگر می فرماید
. -1 بصائر الدرجات : 430 ح 11
. -2 سوره الرحمان ، آیه 26 و 27
. -3 سوره قصص ، آیه 88
ص: 698
. « جز ذات او هلاك و نابود می شود
پس نگاه کردن به پیامبران خدا و فرستادگان و حجّت هاي او در مقامات و درجاتشان در روز قیامت ، پاداش بزرگی براي
مؤمنان است .
و به راستی پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم می فرماید:
من أبغض أهل بیتی وعترتی لم یرنی ولم أره یوم القیامه .
( کسی که اهل بیت و عترت مرا دشمن بدارد ، در روز قیامت نه او مرا می بیند و نه من او را می بینم . ( 1
می نویسد: عمر بن یزید گوید: « بصائر الدرجات » 24 - در کتاب / 1097
به امام رضا علیه السلام عرض کردم: من از پدر بزرگوار شما از مسأله اي پرسیدم که اینک می خواهم همان مسأله را از شما
نیز بپرسم. فرمود:
از چه چیزي می خواهی بپرسی؟
عرض کردم: آیا دانش رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم و کتابهاي او و همچنین دانش اوصیاي او و کتاب هایشان نزد شما
است؟
( فرمود: آري، و بیشتر از این، از آنچه می خواهی بپرس . ( 2
منسوب به شیخ مفید قدس سره آمده است: مأمون طیّ نامه اي به امام رضا علیه السلام « إختصاص » 25 - در کتاب / 1098
نوشت: مرا پند و اندرز بده.
امام رضا علیه السلام در پاسخ وي ، این اشعار را نوشت:
إنّک فی دنیا لها مدّه *** یقبل فیها عمل العامل
أما تري الموت محیطاً بها *** یسلب منها أمل الآمل
تعجّل الذنب بما تشتهی *** وتأمل التوبه من قابل
والموت یأتی أهله بغته *** ماذاك فعل الحازم العاقل
به راستی که تو در دنیا و سرایی هستی که مدّت ماندنت در آن محدود است ، و در همین مدّت عمل هر عمل کننده مورد
پذیرش است .
. 94 ضمن ح 3 / -1 عیون أخبار الرضا علیه السلام : 1
. 176 ح 54 / -2 بصائر الدرجات : 511 ح 19 ، بحار الأنوار : 26
ص: 699
آیا نمی بینی که مرگ از هر سو این دنیا را فرا گرفته و آرزوهاي آرزومندان را پیوسته سلب می نماید؟
در این دنیا براي رسیدن به امیال نفسانی و شهوات شتاب می نمایی ، در حالی که توبه و بازگشت به سوي خدا را به تأخیر می
اندازي.
( و مرگ ناگهانی به سوي اهل آن فرا می رسد ، اینگونه نیست عمل شخصی که دوراندیش و عامل می باشد . ( 1
می نویسد: « الدرّ » 26 - پند و اندرزي سودمند از امام رضا علیه السلام : در کتاب / 1099
امام رضا علیه السلام فرمود:
إتّقوا اللَّه أیّها الناس ! فی نعم اللَّه علیکم ، فلاتنفروها عنکم بمعاصیه ، بل استدیموها بطاعته وشکره علی نعمه وأیادیه .
اي مردم! در مورد نعمت هاي خدا تقوا پیشه کنید، آنها را با گناهانتان از خود دور نکنید ، بلکه آنها را با اطاعت و
شکرگزاري از نعمت ها و الطاف او ، همیشگی نمایید .
واعلموا ! أنّکم لاتشکرون بشی ء بعد الإیمان باللَّه ورسوله وبعد الاعتراف بحقوق أولیاء اللَّه من آل محمّد علیهم السلام أحبّ
إلیکم من معاونتکم لإخوانکم المؤمنین علی دنیاهم الّتی هی معبر لهم إلی جنّات ربّهم ، فإنّ من فعل ذلک کان من خاصّه اللَّه
.
بدانید! شما پس از ایمان به خدا و پیامبر او و پس از اعتراف به حقوق اولیاي او از آل محمّد علیهم السلام به چیزي سپاس نمی
گویید که محبوبتر از یاري شما براي برادران مؤمنتان باشد که آنها را در اُمور دنیوي آنها - که محل عبور آنان به سوي
بهشت پروردگارشان است - یاري می کنید، چرا که هر کس چنین عملی را انجام دهد از بندگان برگزیده خداوند خواهد
بود.
من حاسب نفسه ربح ، ومن غفل عنها خسر ، ومن خاف أمن ، ومن اعتبر أبصر ، ومن أبصر فهم ، ومن فهم عقل .
. -1 الإختصاص : 94 و 95
ص: 700
هر که (اعمال و کردار) خود را محاسبه کرده و بسنجد، سود می برد و هر که از محاسبه خویش غفلت ورزد، زیانکار است، و
هر که بترسد در امان خواهد بود، و هر که عبرت بگیرد داراي بینش و بصیرت می گردد . و کسی که داراي بینش باشد می
فهمد و هر که بفهمد می اندیشد.
وصدیق الجاهل فی تعب ، وأفضل المال ما وقی به العرض ، وأفضل العقل معرفه الإنسان نفسه .
دوست نادان در رنج و زحمت است . بهترین مال آن است که به وسیله آن آبرو حفظ شود. بهترین عقل، خود شناسی است .
والمؤمن إذا غضب لم یخرجه غضبه عن حقّ ، وإذا رضی لم یدخله رضاه فی باطل ، وإذا قدر لم یأخذ أکثر من حقّه .
هنگامی که مؤمن خشمگین شود، خشمش او را از حق بیرون نمی سازد، و وقتی خشنود گردد، خشنودیش او را وارد باطل
نمی نماید، و هنگامی که قدرت پیدا کند ، بیش از حقّش نمی گیرد.
کشندگان پیامبران مردمان پست و بدکاره بودند، عامّه اسمی است که از عما (کوري) گرفته شده است، خداوند از آنان
.« بلکه آنان گمراه ترند » ؛ (1) « بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبیلًا » : راضی نگشته، تا این که آنان را به چهارپایان تشبیه نموده و فرموده
صدیق کلّ امرء عقله ، وعدوّه جهله ، العقل حباء من اللَّه عزّوجلّ ، والأدب کلفه فمن تکلّف الأدب قدر علیه ، ومن تکلّف
العقل لم یزده إلّا جهلًا .
دوست هر انسانی خرد او و دشمنش نادانی اوست. عقل هدیه اي از سوي خداوند است. ادب زحمت است، هر که زحمت
ادب را تحمّل کند بر آن توانائی پیدا می کند . و هر که عقل خود را به زحمت اندازد جز نادانی چیزي اضافه عایدش نمی
شود .
التواضع درجات ، منها أن یعرف المرء قدر نفسه فینزلها منزلتها بقلب سلیم لایحبّ أن یأتی إلی أحد إلّا مثل ما یؤتی إلیه ، إن
. -1 سوره فرقان : آیه 44
ص: 701
أتی إلیه سیّئه واراها بالحسنه . کاظم الغیظ ، عاف عن الناس ، واللَّه یحبّ المحسنین .
تواضع داراي درجاتی است، یکی از درجات آن : این که انسان ارزش خویش را بداند، و آن را با قلب سلیم در جایگاه خود
قرار دهد، دوست ندارد با کسی رفتاري کند جز همان رفتاري که نسبت به خودش می پسندد ، اگر گناهی انجام دهد آن را با
( حسنه اي می پوشاند. خشم خود را فرو بر، از مردم بگذر، خداوند نیکوکاران را دوست می دارد . ( 1
پایان بخش دهم: تخمیس اشعار ابی نواس در مدح امام رضا علیه السلام
چهار بیت در مدح امام رضا صلوات اللَّه علیه وآله سروده شده است که به (شاعر معروف) ابی نواس منسوب است ، عبد
الباقی عمري این ابیات را چنین تخمیس نموده است:
من معانی البیان أظهرت سرّاً *** شاع ما بین شیعه الآل جهراً
وغداه استحال شعري سحراً *** قیل لی أنت أشعر الناس طرّاً
فی المعانی وفی الکلام النبیه *** فهو الدن وهی فیه مدام
بید الفکر فضّ عنها ختام *** وبسلک لایعتریه انفصام
لک من جوهر القریض نظام *** یثمر الدرّ فی یدي مجتنیه
بنفیس منه اشترین النفوسا *** *** وعلی المشتري أدرت الشموسا
ومن الشعر قد ملأت الطروسا *** فلماذا ترکت مدح ابن موسی ؟
والخصال الّتی تجمعن فیه *** *** وهو القائد العلا بزمام
لمقام ما فوقه من مقام *** *** فالتزم مدحه أشدّ التزام
قلت : لا أستطیع مدح إمام *** *** کان جبرئیل خادماً لأبیه
355 ضمن ح 9 ، و 352 ح 9 (بخشی از روایت). / -1 بحار الأنوار : 78
ص: 702
از معانی بیان ، رازي آشکار گشته و در میان شیعیان خاندان رسالت به صورت آشکار منتشر شد .
و بامدادان شعر من تبدیل به سحر شد ، به من گفته شد : تو از همه مردم در درك معانی و فن سخن وري ممتازتر هستی .
آن همانند جامی لبریز از شراب است ، که دست اندیشه می خواهد مُهر نوآوري آن را بگشاید.
و چنان باهم پیوسته و به نظم کشیده شده ، که هرگز از هم جدا نمی شود؛
براي تو از گوهر ، شعر بانظم و مرتّبی است .
چنان نظمی است که همانند درّي که بدست آورده است.
با اشعار گرانبهاي آن ، می شود جانها را خرید و بر مشتري ، آفتابها ریزش می کند .
و از آن شعر صحیفه ها پر گردد؛ بس براي چه مدح علی بن موسی علیه السلام را ترك کرده اي؟!
و از صفات ممتازي که در او گرد هم آمده ، چیزي نمی گویی ؟!
او رهبر والایی است که زمام اُمور را بدست دارد ، او داراي مقامی است که فوق آن قابل تصوّر نیست .
بنابراین ، محکم و استوار بر مدح او ملتزم شو . من در پاسخ آنان گفتم : من توانایی مدح و ثناي امامی را که جبرئیل خادم
جدّ بزرگوارش بود ، ندارم .
او همچنین در سروده دیگري می گوید:
إن کنت تخشی نکبه *** *** *** من جائر أو غادر
لذ بالرضا بن الکاظم ب *** *** ن الصادق بن الباقر علیهم السلام
اگر از سختی و مصیبت ستمگر یا حیله گري بیمناکی ؛
به آستان امام رضا فرزند امام کاظم فرزند امام صادق فرزند امام باقر علیهم السلام پناهنده شو !
ص: 703
بخش